: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: پيوندهاي روزانه :
: لوگوي وبلاگ :
: لينك دوستان من :
: لوگوي دوستان من :
: فهرست موضوعي يادداشت ها :
: نوای وبلاگ :
خنثی کردن را یاد گرفت ، توی میدان و با مین های واقعی ! خزو فاتحان قلعه های الله اکبر شد و تیر خورد توی بیت المقدس را به رویش نیاوردند ، با همان وضع رفت آزاد سازی خرمشهر ! عملیات رمضان هم با شهادت برادرش رضا گره خورده بود و بعد آن هم ، مسلم بن عقیل ، والفجر ، والفجر8 ، خیبر و... رفت توی کارنامه اش .
خنثی کردن را یاد گرفت ، توی میدان و با مین های واقعی ! خزو فاتحان قلعه های الله اکبر شد و تیر خورد توی بیت المقدس را به رویش نیاوردند ، با همان وضع رفت آزاد سازی خرمشهر ! عملیات رمضان هم با شهادت برادرش رضا گره خورده بود و بعد آن هم ، مسلم بن عقیل ، والفجر ، والفجر8 ، خیبر و... رفت توی کارنامه اش توی جبهه هر خطری که بود خودش را می انداخت جلو و از هیچی نمی ترسید ، گفت : توی مرخصی گناه دامن آدم را می گیرد ، جبهه که می آیم چند روز اولش از گلوله و عزرائیل می ترسم ! اما با هر تیری که طرفم می آید حس می کنم گناه های من هم پاک می شود ، چند وقت که بگذرد نه از رد پای گناه خبری است نه از ترس .
قبل از عملیات خیبر نیاز بود که کسی از نیروهای تخریب هم برای شناسایی وارد عراق شود . با دونفر راه بلد عرب لباس عربی می پوشد و با پای برهنه خودش را ماهیگیر محلی جا می زند ، رفت و آمدشان که زیاد شد ، کمین عراق شک می کند ومی آید سراغشان ، همراهانشان که عربی می دانستند و خیالی نبود ، اما میرزایی بین شان تابلو می شد ، برای همین شروع می کند به شکلک در آوردن و مسخره بازی ، خودش را به گنگی و خل وچل گیری می زند ، سربا عراقی هم کلی با او می خندد و سر به سر می گذارد !! و بعد هم رهایش می کنم .
کا هایش اغلب سورپرایز بود : گفتم وصیت نامه بنویس ، به جایش یک شعر داد دستم :
من دلم را به دار خواهم زد برسرکوی یار خواهم زد
دار بر دوش دل نهاده قدم به طریق نگار خواهم زد
نوشته شده توسط : تخریبچی